پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

پنجاه و یک روز

وقتی که وارد وبلاگ شدم  و کلی نظرات نخوانده رو دیدم حسی  مرموز ،وارد رگ هام شد انگار. حسی که هیجان خاصی همراه با شادی دست نیافتنی در زمان دور رو بهم انتقال داد  با خودم گفتم یعنی ممکنه دوباره برگردم و مثه حالا کلید بندازم تو در ورودی خونه ام تو کی یف و برم داخل خونه.

همچنان که دلم می خواست نظرات که بهتر بگم پیام های شما دوستان عزیزم رو بخونم ،انگار خنکی نسیمی تو شرجی تابستان شمال به گونه هام سر خورد که تا بیای ببینی از کجا اومده بود ،رفت . دوباره همون شد که بود .که هست . غمی به اندازه تمام دنیا که حالا فقط یه گوشه دلت نیست .همه روحت رو پر کرده برگشت .قصد نالیدن ندارم، خدا رو شکر که سالم و زنده هستیم ،این هم بگذرد هر چند به قیمت نابود شدن تمام اهداف و  آینده ات باشه ولی این نیز بگذرد خوب یا بد ،خیلی چیزها رو در زندگی تجربه کردم که اینم یکیش

نظرات رو که خوندم واقعا منقلب شدم ،اشک شادی ریختم . تو این همه سال هنوز دوستایی هستن که با اونکه هیچوقت ندیدمشون از سال نود سه نود چهار برام نوشتن ،تولدم رو تبریک گفتن ،عید رو تبریک گفتن و من واقعا شرمنده شون شدم

دکتر ربولی عزیز که بی نهایت به من لطف داشتن و تو این سال‌های هرازچندگاهی برای هم می نوشتیم و چقدر می خواستن که برگردم، واقعیتش با خاطرات بدی که از دنیای مجازی رفتم بیرون،هیچ وقت دل و دماغ دوباره نوشتن نداشتم. بعضی از دوستان رو از لینک های وبلاگ دکتر ربولی می خوندم ولی نوشتن حس می خواست،که من نداشتم و نمی خواستم بیام وصرفا هرچیزی بنویسم.

ولی الان تو این روزهای سیاه تر از سیاه یهو دلم هوس این خونه قدیمی رو کرد و خوشحالم که بودید 

الان دقیقا پنجاه و یک روز از اون صبح پنجشنبه لعنتی گذشته و من که به خودم نگاه می کنم می بینم دیگه اون آدم سابق نیستم .نمی دونم چطور می تونم این قطعات از هم گسیخته مغز و روحم رو جمع کنم ولی می دونم نوشتن می تونه آرام بخش باشه . نمی خواهم قولی داده باشم ممکنه بنویسم ولی مهم از نوشتن این پست این بود که بگم بهتون که خوندم پیام هاتون رو ،که واقعا دوست تون دارم  و سر آخر که زنده ام …..

به امید صلح و آرامش در همه جای جهان

نظرات 36 + ارسال نظر
Baran جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 10:55 ب.ظ https://haftaflakblue.blogsky.com/

اَمنم،شمره ویشتر خوش داریمی بلامیسر.ایضا دوکتور طاهایِ عزیزه.خودایا اَمی جاغل ماغلانِ پوشت پناه بوبو؛ایلاهی آمین به دوعایی کی بوکودید.

ممنون دوست عزیز
چه خوب که اولین کامنت هم به زبان شیرین مادری بود

مگی شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 07:10 ق.ظ http://Meghan.blogsky.com

از دیدن اسمتون قلبم ریخت:)

نمیگم خوش برگشتین که یه وقت اینجوری حس نکنین مجبورین باشین و برگردین، فقط خوشحال شدم از دیدن اسمتون و اگر باشین خیلی خوشحال‌تر میشم

شما خیلی لطف دارید دوست خوبم

Mahna شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 09:39 ق.ظ

باورش سخته... خوشحالم که برگشتید، خوشحالم که سالم هستید، از خوشحالی نمیدونم گریه کنم یا بخندم...

ممنون دوست عزیز
شما واقعا لطف دارید

پرنده گولو شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 09:45 ق.ظ

خدااااااااااااااااایا
خوش برگشتی
میدونی چقدر توی ته ته ذهن خیلی ها هستی؟
هزاران تصویر برامون ساختی

ممنون از لطفی که به من دارید

بهار شیراز شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 10:24 ق.ظ https://baharammm.blogsky.com/

خوش برگشتی دکتر جاااان...
اون آهنگ باران به زبان شمالی هنوزم شما رو یادم میاره...انشالله روزهای خوبتون برگرده ....

خیلی ذوق کردم از پست جدیدتون

سلام
ممنون……امیدوارم ولی مثه یه رویا مثه یه خوابه برام

تیلوتیلو شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 10:42 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام
چقدر خوشحالم که سالم هستید
اولین چیزی که توی ذهن خیلی از ماها بعد از شنیدن خبر اون جنگ لعنتی جرقه زد اسم شما بود... خدا را هزاران مرتبه شکر که سالم هستید
امیدوارم خیلی زود اوضاع بهتر بشه و شما از روزهای بینظیرتون بنویسید...

سلام
ممنون دوست عزیز
منم امیدوارم

میترا شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 02:10 ب.ظ

خوش آمدید دکتر عزیز
چقدر خوشحال شدم از شنیدن خبر سلامتیتون ازطرف دکتر ربولی و الان هم که دیدم پست گذاشتید
براتون آرامش و آسایش آرزو میکنم جناب دکتر عزیز

ممنون دوست عزیز

ربولی حسن کور شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 09:38 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلاااام
چقدررر خوشحالم کردین
برم به همه بگم

سلام دکتر
بلاخره دیدید گفتم یه روز می نویسم
بابت همه این سالها که به یادم بودید ممنونم

نگاه شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 10:52 ب.ظ http://137851.blogfa.com

خوبه که هستید
باشید با آرامش و سلامت...

ممنون

لیدا شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 11:23 ب.ظ

با این پست یاد جنگ ایران و عراق افتادم،چه خانه ها و چه زندگیها که ویران شد.مدام آهنگ مرثیه از بلندگوهای شهر پخش میشد.چقدر تلخ است جنگ.آرزوی صلح برای همه جهان دارم

دقیقا
وحشتناک و بی رحم

نازی یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 03:33 ق.ظ

چقدر براتون نگران بودیم چقدر غصه خوردیم من خودم ادم اصلن مذهبی هم نیستم ولی وقتی شنیدم به اوکراین حمله شده برای سلامتی شما و خانوادتون یه عالمه نماز مستحبی خوندم و با گریه تو سجده دعاتون کردم نمیدونم چی بگم اینقدر غمتون زیاده که نمیدونم با چه جمله ای دلداریتون بدم ولی شبای قدر هم میخوام حسابی براتون دعا کنم الانم گریم گرفته و دارم تایپ میکنم خدا الهی لعنت کنه ظالمین عالم رو کاش میشد خیلی خوشحالتون کنم

واقعا ممنونم

samira یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 08:43 ق.ظ

سلام دکتر جوون
چقدر خوشحالم که برگشتی و مینویسی
و چقدر خوشحالم که سالم و سرحالی ...
من همیشه به یادتون بودم مخصوصا توی این روزهای سخت

سلام
ممنون دوست عزیز

مهربانو یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 12:30 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

من تو این دوسال اخیر با دکتر ربولی آشنا شدم . با بعضی از دوستان درمورد شما صحبت میکردند و من متوجه شدم یه دوست قدیمی وبلاگ نویس بودید که اوکراین هستید و دیگه قصد نوشتن تو وبلاگتون رو ندارید (میدونید خب برای کسی مثل من که حدود 17 ساله مینویسم یکمی این تصمیم غیر ممکن به نظر میرسه هرچند که میدونم هیچ چیز تو این دنیا غیر ممکن نیست) وقتی اون اتفاق لعنتی افتاد و صبح وبلاگم رو باز کردم و کامنت دکتر بولی رو دیدم بی اختیار یاد شما کردم که اوکراین بودید .. یه حال غمگینی بهم دست داد و شما هم ندیده و نشناخته به لیست هموطنانی که اونجا بودن و میشناختم اضافه شد. خدا رو شکر که دکتر خبر سلامتیتون رو داده بود.
امروز که دیدم نوشتند که شما وبلاگ رو به روز کردید خیلی خوشحال شدم . نمیتونم بگم حالتون رو کاملاً میفهمم ولی خیلی درکتون میکنم . سالی که جنگ ایران و عراق شد بخاطر کار بابا خرمشهر زندگی میکردیم و با لباس تنمون فرار کردیم اومدیم تهران (البته این پروسه ی فرار مدتی طول کشید) . هیچوقت اون روزای سخت رو فراموش نمیکنم .. ما اینجا تو حال بد شما شریکیم و به فکر همه ی عزیزان مهاجرمون هستیم . امیدوارم آرامش به همه ی دنیا برگرده .. شاید ارزوی محالی باشه ولی خب...
نفرین به جنگ

ممنون شما لطف دارید

یک عدد مامان یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 02:13 ب.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

وای خداروشکر که سالم هستین
فکر می کنم یکی از سخت ترین چیزهایی که آدم توی زندگیش ممکنه تجربه کنه همین تجربه ی تلخ جنگ هست
امیدوارم همیشه سلامت باشین

ممنون دوست عزیز

سین یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 03:38 ب.ظ

چقدر خوشحال شدم از دیدن پست جدیدتون!
امیدوارم تندرست باشید و این روزها هم هرچه زودتر سپری بشند دکتر عزیز

ممنون دوست عزیز

تیراژه یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام دکتر
خوشحالم از سلامتیتون.
این روزهای سخت هم میگذرند، در هر حال زندگی قدرتمندانه ادامه دارد.

سلام
ممنون
حق با شماست

ربولی حسن کور یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 05:51 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

فکر کنم بعضی دوستان هنوز دارند توی وبلاگستان دنبال شما میگردن.
آخه نوشته بودین ببینم کی میتونه برای اولین بار منو توی یه وبلاگ دیگه پیدا کنه

اره ولی هیچوقت نشد که بنویسم

منجوق دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 08:36 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

سلام دکتر خوشحالم که برگشتید و سلامت هستید امیدوارم که زودتر این جنگ تموم بشه و شما سرحال هم بشید

سلام
ممنون دوست عزیز

نل دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 10:07 ق.ظ

اوووو
ببین کی نوشتهههه

ممنون از دکتر ربولی که خبر داد

چقدر خوب که دوباره مینویسی دکترجان
سلام عرض شد

من هنوز در پیچ و تاب اون نوشته های قبلیتم و گاهی میخونم و تصور میکنم اون حال و هوا رو...

مانا باشی

سلام
ممنون دوست عزیز

زهرا دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 11:10 ق.ظ http://pichakkk.blogsky.com

سلام.
خوشحالم که سالم هستین

سلام
ممنون

اعظم دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 03:46 ب.ظ

چقدر خوشحالم که برگشتید و باز دارمتونبه برادرم بگم چقدر ذوق کنه از خوشحالی برگشت شما

ممنون سما لطف دارید

ناتاشا دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 06:00 ب.ظ

چقدر خوبه که برگشتید.
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید.
و امیدوارم خیلی زود اوضاع بر وفق مراد شود

ممنون دوست عزیز

پروانه دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 10:29 ب.ظ

سلام دکتر پرسیسکی عزیز
من هم خواننده خاموش وبلاگتون بودم.
خوشحالم که سالم هستین.
باور کنید با شروع جنگ من فوری به فکر شما افتادم که کجایین و چکار میکنین.

سلام
ممنون دوست عزیز

آسمان سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 12:04 ق.ظ http://avare.blog.ir

آخی شما شمالی هستین؟
از وبلاگ دکتر ربولی به اینجا رسیدم.
چیزی در مورد شمان ننم جز ان کی متوجه ببستم اوکراین ایسئید. خدا شیمی پشت و پناه ببه

سلام
بله شمالی هستم
ممنون دوست عزیز

فریبا سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 01:02 ق.ظ

من از خواننده های خیلی قدیمتون هستم.از طریق شما با بقیه آشنا شدم .خوشحالم که هستید.
این نیز بگذرد.روزهای خوب می رسد

ممنون دوست عزیز

نازی سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 02:00 ق.ظ

اووووه ، من موقعی که شمارو میخوندم دخترک جوانی بودم. الان در آستانه چهل سالگی ام. اوووه، چقدر دور، چقدر عجیب، از دل تاریخ دوباره اومدید بیرون

والا منم الان چهل دو سال سن دارم و اون موقع که شما منو می خوندید پسر جوانی بودم
:

زهرا سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 08:56 ق.ظ

خوشحالم که سالم هستید. امیدوارم روزهای بد و جنگ زود تمام بشه.تا با وبلاگتون آشنا شدم رفتید ولی همیشه به یادتون بودم. ممنون بخاطر این پست. به امید رسیدن روزهای بهتر

ممنون دوست عزیز

مهرو سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام
همیشه تو وبلاگها حرف از شما بود تو این هفت هشت سالی که وبلاگ میخونم
ولی نخونده بودمتون
از وبلاگ دکتر ربولی اومدم اینجا و مسخ نوشته هاتون شدم و کل آرشیو رو شخم زدم
خوشحالم که حالتون خوبه و امیدوارم باز هم بنویسین

سلام
ممنون شما لطف دارید

ستاره سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 09:44 ب.ظ

ای خدا
سلام و صد سلام به شما
هیچ وقت فراموشتون نکردم

سلام
ممنون دوست عزیز

شیده چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام
خوشحالم که برگشتید و سالم هستید
با آرزوی بهترین ها

سلام
ممنون دوست عزیز

الهام از همدان چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام دکتر
خیلی خوشحالم که نوشتید و خیلی خوشحالم که سلامتیت
امیدوارم دوباره برامون بنویسید راهتون هموار سرتون سلامت

سلام
ممنون دوست عزیز

نسرین پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 05:04 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

منهم اسم شما رو از زبان دکتر ربولی شنیدم. دوستانتون نگرانتون بودن.
خوشحالم سلامت جسمی را دارید و آرزو می کنم بزودی به آرامش برسید.
لعنت به هر جنگی

سلام
ممنون دوست عزیز

مهشید شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 10:21 ق.ظ

چقدر خوشحالم که سلامت هستید و چقدر خوشایند بود که برامون نوشتین حتی با اینکه شرایط به این شکل رقم خورد. هرگز فراموش نشدید. براتون آرزوی موفقیت دارم.

ممنون دوست عزیز

ژینا یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام دکتر عزیز. من سالها قبل خواننده خاموش شما بودم. الان خیلی خوشحالم از برگشتنتون. امیدوارم باز هم برامون بنویسین و مارو از حالتون بیخبر نذارین.

سلام
ممنون دوست عزیز

ملودی شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 03:41 ب.ظ http://ordibeheshtepaeez.blogfa.com/

چقدر خوشحالم که دوباره مینویسید و میخونمتون!
خوش اومدید
از خواننده های قدیمی تونم ک البته الان با اسم قبل نیستم

ممنون دوست عزیز
خوش اومدید

مهری سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:18 ق.ظ

سلام پرسیسکی وراچ عزیزمممممم نمی‌دونین چه قدر خوشحال شدم اتفاقی اومدم و دیدم از فروردین نوشتین وای خدا
نگران تون هم بودیم

ممنون که به یاد من بودید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد