پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

بعضی روزها چقدر دوست داشتنی میشن ....مگه نه؟

 بعضی روزها تو زندگی ادمی براش مهم میشن ،اونقدر مهم، که میشه مثه روز تولدش نمیشه از یادش برد . مگه نه اینکه یه زندگی جدید رو تو اون روز شروع کردن ، قشنگ میشن ، قشنگی اش هم چون دو نفره اس بیشتر میشه .عزیز میشه.اونقدر که نه فقط دوست داری که سالگردشو بگیری بلکه ماهگرد هم براش میگیری مثه همون روز دوازدهم .همون روزی که بارون پودری می بارید ،به ارومی قدم می زدی ، پشتت به من بود و من از راه دور می دیدمت و قلبم با سرعتی که در توانش بود می زد، به چشمهام اعتماد نداشتم، ده بار همه اتفاقات رو مرور کرده بودم و تو اونجا بودی ، خودخودت.  باورم نمیشد که یه روز مهم دیگه هم به زندگیم اضافه شده حتی وقتی از ماشین پیاده شدم و باهات دست دادم باورم نمی شد که دستات تو دستهام هست.باورت میشه حتی اون موقع که کنار شومینه ایستاده بودی و لبخند میزدی، حتی اون موقع که برات میز شام چیدم،حتی وقتی که  چای نوشیدیم،باورم نمی شد . اره می گفتم بعضی روزها اونقدر مهم میشه که دوست داری هر روز سال دوازدهم باشه .زمان جلو نره تا اولین دوازدهم اونقدر دور نشه تا دلتنگیت بیشتر نشه ،تا وقتیکه هواتو می کنم ، ببینمت که از پله ها پایین میای ، لبخندی گوشه لبهات هست و خرامان  تو اغوشم سُر می خوری و من باور نکنم که دوباره به دنیا اومدم......

نظرات 112 + ارسال نظر
طاها شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام بابک عزیز
خیلی خوبه که همچین روزی تو زندگی آدم باشه...جالبه که دوازدهم برای من روز خاطره سازی بود و جالب تر اینکه موقع خوندن این مطلب آهنگ عشق باران منه که از وبلاگ خودت گرفته بودمو داشتم گوش می کردم
راستی همه جوره هواتو کردم
شاد باشی و سبز

سلام طاها جان
ممنون دوست خوبم که به یاد من بودی....
منم خیلی وقتها یادت می کنم طاها....

Merimonti شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:11 ب.ظ http://incidentaloma.pershianblog.ir

البته بعضی روزا...

بلیییییییییییییی....

بهار شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:21 ب.ظ

آه خدای من چقدزیباواحساسی بود
شماچقدلطیف ودوستداشتنی هستین..برخلاف طبیعت یک مرد

ممنون دوست عزیز

رها شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:23 ب.ظ

سلام تازه اشنا شدم باهاتون خواستم خاموش نباشم همین

ممنون....خوش امدید

parzhin شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:11 ب.ظ

متن خىلى قشنگ بود.
امىدوارم پشت سر هم متولد بشى

ممنون دوست عزیز

شینا شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

حس نابیه واقعا...خصوصا وقتی که متوجه اولین حضورش میشی تو اون لحظه،حتی اگه دما زیر صفر هم باشه،اینقدر سرت داغ میشه،از شقیقه ات دود بلند میشه،انگار تو طبقه منفی هفتم جهنم هستی.

بله حس خوبیه....

پزشک طرحی یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.pezeshketarhi.blogfa.com

سلام دکتر . چه شیرین نوشتین ...
دلم پر کشید ... چه حس خوبی ...

سلام
ممنون دوست خوبم....

شاعر شنیدنی ست یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

پس یه سالگرد دوست داشتنی رو گذروندی/ تبریک

ممنون دوست عزیز

گلدونه یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ

اوه دیادیا بوریا منقلب شدم

نینا یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:28 ق.ظ http://از هر دری سخنی

وهمه دوست داشتنیها رو بو بکشی تا همیشه یادت بمونه

دقیقا....

هما یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:39 ق.ظ http://ghoos.persianblog.ir

چقدر قشنگ توصیف کردید :)
من نداشتم ازین روزا توی زندگیم :)

امیدوارم زندگی تون پر باشه از این روزا

حورا یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ق.ظ http://nime.blogfa.com/

وای چه حس قشنگی..

elena یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 ب.ظ http://elen.blogsky.com

بابکى خوشحالم
به خاطر هرچیزى که باعث شد تو این پست بنویسى
الهى همه ى زندگى پر بشه از دوازهم ها و ادم هاى توشون و هر روز از زندگیت سرشار از این حس خوب در کنار این ادم هاى خوب باشه

ممنون الناز جان....

بهار یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ب.ظ http://mahbobam46.blogfa.com/

خوشحالم که تجربه خوبی داشتید آقای دکتر ، چهره تون رو تجسم می کنم وقتی که خاطراتت رو مرور می کنید و لبخندی بر لب ...

ممنون دوست عزیز

سوما یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:29 ب.ظ

دکترعزیز؟مدت زیادی نیس که باوبتون آشناشدم اماشمارویک مردآروم،متواضع فوق العاده مهربون دیدم..خداحفظتون کنه...خیلی خوشحالم که شماهم گیلانی هستین.من ساکن ماسال أم..نمیدونم اومدین یانه!اماحتمابه شهرکوچیکوفوق العاده زیبای ماهم بیاین.الآن گیلانمون حسابی سردوبرفیه یادتون سبز

ممنون دوست عزیز
بله اومدم به شهر زیبای شما....از روزهای برفی تون امیدوارم لذت فراوان ببرید....

ربولی حسن کور یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:49 ب.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم هرهفته از این روزها داشته باشید

سلام
ممنون دکتر عزیز

آزیتا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ق.ظ

کاش میگفتین دقیقا هوای چه کسی رو کردین!

چه فرقی داره برای شما ازیتای عزیز....

شادی.ض دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:44 ق.ظ

حس خیلی خوبی بهم میده یاداوری بعضی روزها دکتر عزیز وبا خوندن شما دوباره غرق در خاطرات شدم

ممنون دوست خوبم

درنا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام آقای دکتر
چه زیبا نوشتید.آدم توی دلش میگه اوهوم میتونم درکت کنم...
اینطور روزها لحظه لحظه اش وحتی عطری که توی هواش هست ماندگاره.
براتون روزهای پرازاحساس زندگی ارزو میکنم

سلام
ممنون دوست خوبم

ارام مامان علی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:32 ق.ظ

سلام.امیدوارم هر روزتون پر از این لحظات زیبا باشه.

سلام
ممنون

مامان رقیه دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:02 ق.ظ http://pooyaye-maman.niniweblog.com

خوب فرک اینشم بکنین که اون بنده خدا با خوندن اینا چقد دلش تنگ و فشرده میشه آخه نکنین این کارا رو

عجب.....
من قصدم خیر بود

مژگان امینی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

خاطرات خوش مستدام باد.

ممنون خانوم امینی عزیز

منو دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام دکترعزیز.شایدباورتون نشه ولی چندسال خواننده خاموشتون بودم .همیشه ازمطالبتون لذت میبردمُ استفاده میکردم نمیدونم ولی بااینکه جنسیتمون باهم فرق میکنه ولی حس های شماراکامل درک میکردم.تااینکه ی مدتی رمزی مینوشتیدازخودم خیلی ناراحت بودم حس میکردم ی دوست رو ازدست دادم.الان که دیدم دوباره مینوسید خیلی خوشحال شدم وتصمیم گرفتم نظرم روبهتون بگم

سلام
ممنون دوست عزیز
خوب کاری کردید

پگاه دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:32 ب.ظ

کاش همیشه اون روز عزیز بمونه

امیدوارم

مهناز مامان رایان دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ب.ظ

بسیارررر زیباااا
شاد شدم از شادیتون اقای دکتر

ممنون دوست خوبم

انه دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ب.ظ http://asheghanebato.blogfa.com

زیباوسرشارازاحساس فوق العاده بودراستشوبگم احساساتی شدم وچندقطره اشک شایدچون الان دارم روزهای جدایی رومیگذرونم ازعشقی که همه زندگیم بودومن هنوزبه نبودش عادت نککردم

ممنون...
می فهمم دوست عزیز

شکلات سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام آقای دکتر مهربون

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

امیدوارم صدمین سالگرد این "دوازدهم" رو باهم به شادی جشن بگیرید

موفق باشید

سلام دوست من
منم امیدوارم ولی بعید می دونم

انه سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ http://asheghanebato.blogfa.com

درمورد کامنت پست قبل حدفاصل عملایی که استادارتوپدی انجام میداد ماتواتاقای دیگه سرک میکشیدیم واسه همین چندتایی سزارین دیدم

متوجه شدم

باران لاهیجی سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ب.ظ

زندگیت پر از روزهای ناب و دوست داشتنی بابک

ممنون دوست عزیز

یه ماما سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:52 ب.ظ

سلام
خوب هستین؟
معذرت میخوام منظور آشنایی با کسی بوده یا روز تولدتونه ؟

سلام
ممنون
روز تولدم اولین پست این وبلاگ هست

مرسده سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:52 ب.ظ http://avaiezendegi.blogfa.com

سلام دکتر زیبا می نویسین
با پست جدید زمستونی منتظر حضور گرمتون هستم

سلام
ممنون دوست عزیز

بیتا سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام بابک جان
متن دلنشینی بود و با این تجربه ای که توصیفش کردی میشه کاملا همذات پنداری کرد .ولی با اینکه چند بار هم خوندمش احساس کردم سبک نوشتاریش با بقیه نوشته هات فرق می کنه.
احساس کردم فضای خلسه و ابهام از روی متن برداشته شده و با واقیت محض طرف شدم...
می دونی که من نوشتنم زیاد تعریفی نداره.نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه

سلام بیتای عزیز
درست فکر می کنید بیتا جان
به اقای شوهر خیلی خیلی سلام منو برسونید

پونی چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

نقاشی پیشه سهراب سپهریه عاشقی پیشه دکتر بابک ماست

tarin چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 ق.ظ http://letmeee.blogfa.com

سلام
پس پرسیسکی وراچ شمایید!!!
از وب النا یافتمتان
بسیار احساسی بود
راستی ببخشید اسمتون چیه؟؟معنیش چیه اونوقت؟؟؟
بعضی روزها واقعا دوست داشتنی هستن....

سلام
بله خودم هستم
خوش امدید
یعنی پزشک ایرانی

mardebozorg چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ب.ظ http://yeman.blogfa.com

چقدر این بعضی روزا نقطه عکسشون زیاده.
شایدم بخاطر همینه ک نو خاطر میمونند

مامان پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:20 ب.ظ

چه خوب ...چه عالی ...روزهای خاطره انگیزتون فراوون

اول فکر کردم برای امام نوشتین ...روز ورود دوازدهم بهمن

.
ممنون

لیلیوم جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ق.ظ http://leelium.blogfa.com

درکش می کنم با تمام وجودم

همشهری جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام دکتر...ببخشید براتون یه ایمیل فرستادم..اگه ممکنه راهنماییم کنید
ممنون

نسرین شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:12 ب.ظ

باخوندن متنتون اول اشک تو چشام حلقه زدبعدحسودیم شد بتون بعدهم تعجب کردم که آیا هنوز ازاین مردها پیدا میشه آیا؟
باذهن من چه کردمتنتون
روزهاتون پرباشه ازاین حس ها

ممنون دوست عزیز

افسانه مامان ادریان یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ق.ظ http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

چه زیبا نوشتید .انشالله همه روزهاتون مثل 12 خوب و شیرین باشه

ممنون دوست عزیز

دکاتیر یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:19 ب.ظ http://unknownpharmacists.blogfa.com

دلم 12ام خاص خودم خواست
چقد لطیف نوشتید...


ممنون

انه سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ب.ظ http://asheghanebato.blogfa.com

چه حس قشنگی،من واقعاتحت تاثیر قرار گرفتم یادکسی افتادم که هنوز دلم وذهنم درگیرشه ...

venus چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ب.ظ

خوش به حالش که این جور خوش به حالتون کرده که براش می نویسید!

107... پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:54 ق.ظ http://www.bigane22.blogfa.com

یکی هست در محله ی ما!!!
همه او را برای یک شب دوست دارند..
حتی برایش آش نذری هم نمیبرند، او با کسی کاری ندارد
خودش را میفروشد و نان شبش را میخرد
حاج آقا میگوید:
باید از محله برود، چون همه جوانان مسجدی را از راه به در کرده




ولی چرا مسجدی ها با یک فاحشه از راه به در شدند
ولی فاحشه با این همه مسجدی به راه راست هدایت نشد ؟؟؟



شاید فاحشه به کارش ایمان دارد و مسجدی ها نه ......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!






نظر شما چیه ؟؟

نظری ندارم

r.r پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام آقای پرسیسکی دیگه خیلی کم مینویسی !اگه میشه یه کمی از خاطرات سفر به وطن بنویس

سلام
اگه شد حتما

دکتر نفیس شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:44 ق.ظ

:) چه خوب ..

مریم.. یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:42 ق.ظ

خیلی زیبا بود.. یاد خیلی از تاریخ های زندگیم افتادم...
میدونی.. گذر زمان خیلی چیزها رو در همونجایی که بودن متوقف میکنه.. شاید اگر کنار هم بودید برای همیشه، دیگه این تاریخ زیبایی خودش رو نداشت.. تکرار خیلی چیزها رو بی ارزش کرده تو زندگی آدما.. اون چیزایی که تکرار نشدن و در همون زمان موندن زیباییشون برای همیشه تو یاد آدم میمونه ...

روزهاتون مملو از شادی و عشق..

باهاتون موافقم
ممنون دوست عزیز

صبا یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:40 ب.ظ

خاطرات عجیبند!
گاهی گریه می کنیم برای روزهایی که با هم خندیدیم..

اره دقیقا....

لبخند ماه چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام. خیلی خوبه نوشته هاتون مخصوصن همین!
من تازه امروز مهمون وبلاگتون شدم. امیدوارم همیشه بنویسین...

سلام
ممنون
در ضمن خوش امدید

دکترکوچولو چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:10 ب.ظ http://na7777.blogfa.com

چقدر خوب و زیبا

نمیدونم اینی ک نوشتین مخاطب خاصتونه یا یکی از جنش خودتون
ی خورده زیادی خاصه ...
این اغوش ها
این حس قشنگ
حتی اگه بارون نباشه
حتی اگه چتری هم نباشه
انقدر کنار اونی ک دوسش داری خاص و شیرینه ک میخای حتی ثانیه ای هم از اون روز کم نشه ...
میفهمم چی میگین
حسش نکردم هیچ وقت
تصورش کردم ...
وقتی تصورش انقدر شیرینه ، حس این حس ناب از نزدیک دل ادم رو پر از شوق میکنه
این حس قشنگ ، مبارکتون

ممنون دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد