پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

روزنوشت


- مثه خانومای باردار انگار ویار داشته باشم ، از سر صبحی هوس سوپ کرده بودم. تو ذهنم میدیدم که سیب زمینی و پیاز و مرغ رو چطوری بپزم، کی بهشون جو اضافه کنم ،حتی خامه رو از فروشگاه بغل خونه بخرم و یادم باشه حتما لیمو هم بگیرم و تو ذهنم میدیم که بخار سوپی که ریختم تو بشقاب تاب می خورن و من به سرمای  بیرون نگاه می کنم و احتمالا همون موقع دارم تو ای پری کجایی مرحوم قوامی رو گوش می کنم و لبخند بزرگی هم تمام پهنای صورتم رو می پوشونه...


- ساعت پنج و نیم صبح بود ،تازه یه زایمان همچین مردونه رو گرفته بودم ، اقا غولچه ای بود برای خودش ،چهار کیلو چهارصد با موهای بور بور که به سفیدی میزد . اها، می گفتم اومده بودم تو اشپزخونه و نمی دونم لوبا ، بهیار مون از چرا اون وقت صبح پرحرفیش گل کرده بود. پرسید چای می خوام یا نه ، فقط سر تکون دادم و برام چای درست کرد و  به گرمای لیوان اروم اروم  داشتم عادت میکردم و صد البته به لهجه غلیظ اکراینی لوبا که نوه هاش شب سال نو چکار کردن و اون چه میزی براشون چیده و سوپ برشش حرف نداره که تلفن مثه اژیر دوران جنگ به صدا در اومد . حس خوبی نداشتم و لوبا همونطوری داشت حرف می زد و من از اشپزخونه زدم بیرون و جواب تلفن رو دادم ، از لیوان چای هنوز بخار می اومد که من اونو کنار تلفن گذاشتم و رفتم طرف اسانسور.....


- وقتی برگ معاینه همکار جراح عمومی رو دیدم که مشاوره دکتر زنان رو توصیه کرده بود و گفته بود که مربوط به اونا نیست ، کاملا برام واضح بود که تا نیم ساعت دیگه باید اتاق عمل باشیم .خانوم جوان 24 ساله ای که از درد شدید نمی تونست راه بره. معاینه و سونو هم همینو می گفتن به ناتاشا پرستار اورژانس میگم به اتاق عمل بگه اماده بشن و خودم شماره دکتر یک رو میگیرم که بریم برای عمل که ایرینا ، همون خانم 24 ساله با التماس منو نگاه می کنه و میگه : شاید احتیاج نباشه ها؟ بهش میگم زایکا مایا (خرگوشک من) باور کن این وقت صبح  چای گرم و موسیقی خیلی برای من خوشایندتره تا  رفتن سر عمل جراحی... سر تکون میده که یعنی متوجه شده . تو دلم میگم اگه  درد از سمت راست بود مسلما دوستان جراح به بهانه اپاندیسیت هم شده می رفتن برای عمل ولی پارگی تخمدان چپ رو به ما ارجاع دادن ، دکتر یک انگار فکر منو خونده باشه میگه ،روز دوم سال نو هست ها ....سری تکون میدم که یعنی متوجه شدم.....


- تو راه خونه هستم ، شیفت بدی نبود دو تا زایمان یه کورتاژ سقط  خود به خودی و یه جراحی پارگی تخمدان همه کار من بود ولی همه اینا باعث شد که تا صبح نتونم حتی یه نیم ساعت چرت بزنم و به شدت دلم سوپ می خواست ، تو افکار خودم غرق بودم که دیدم خونه سرد سرده ، تازه یادم اومد که پنجره رو باز گذاشته بودم که کمی هوای خونه عوض بشه و نبسته بودمش بعد یادم اومد که از فروشگاه رد شدم و چیزایی که می خواستم رو نخریدم  . بعد دیدم چقدر خسته ام و بقیه اش یادم نمی یاد تا اینکه با گرسنگی شدیدی از خواب پاشدم...نیمرو همیشه زود اماده میشه....


- پی نوشت: یسنای عزیز، منو هم تو غم خودت شریک بدون و جز صبر چیز دیگه ای نمی تونم برات ارزو کنم.امیدوارم غم اخرت باشه و روح پدر بزرگوارت  غرق شادی و ارامش.....

- پی نوشت: از همه دوستانی که تو این مدت نگرانم بودن و برام  کامنت محبت امیز نوشتن ممنونم....

نظرات 48 + ارسال نظر
دل آرام جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

سلام آقای دکتر (خیلی یواش گفتم که آرامش حاکم بهم نریزه!)
پستتون خیلی پرفراز و نشیب جلوه کرد. اما برای من انگار کسی آرام آرام داره بعد از گذروندن یک روز پر هیاهو حالا باصدای زیر و آهسته تعریف میکنه...
صبحانه نوش جان

سلام دل آرام عزیز
ممنون ...منم یواشکی گفتم ممنون.....بابت صبحانه هم همینطور

سپید جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام بابک جان
کی رفتی دکتر؟دوست داشتم یه بار دیگه قبل رفتن صدای گرمتون رو بشنوم...قول خداحافظی داده بودین
تقریبا یه روز در میون به اینجا یه سر میزدم و منتظرتون بودم
امیدوارم هر جا هستید سلامتو شاد باشین
منم به یسنای عزیز تسلیت میگم

سلام سپید عزیز
شما لطف دارید
واقعیتش موقع رفتن اونقدر کارهای نیمه تمام داشتم که نشد تماس بگیرم ولی یادمه اس ام اس دادم...

الی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام
چه خوب که بازم نوشتی، امیدوارم که خوب و خوش باشی...

سلام
ممنون دوست من....شما لطف دارید

وانی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ب.ظ

تا جمله ی آخر فکر می کردم سوپ نوش جان کردین!!
کاش کریسمس تنها نمی موندین. دنی پیش مامانشه؟ دکتر شما یه ایران نوشت هم به ما بدهکارین ها!! گرچه از همه ی نوشته هاتون لذت می بریم

تنها نبودم.....بله.... سعی می کنم کم کم بنویسم...شما لطف دارید

مموی عطربرنج جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:54 ب.ظ http://atri.blogsky.com/

به این سوپ پخته نشده و رویایی قارچ رو هم اضافه کنید!
لینک نشدیم یعنی اینکه خوانده هم نمی شویم!!
خوب...عیبی ندارد! فکر می کردیم حداقل حق آب و گلی در وبلاگستان داریم...که ...
هیچی!اصلا ولش کن!

بله ولی باید به موقع اضافه بشه که برای اون روز حسش نبود
راستش مموی عزیز من تو ایران لینک دونی رو درست کردم و با سرعت اونجا همین تعداد رو اضافه کردم و گفتم میام اینجا بقیه دوستان رو اضافه می کنم که می بینید تازه اومدم به سراغ وب.....شما مسلما خونده میشید....

سرو جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:32 ب.ظ

سلام دکتر جون
پست نو رو بخودمون تبریک میگم
سال نو رو بشما
شکرخدا که خوبین

سلام
ممنون دوست عزیز

پری جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:14 ب.ظ

خدا رو شکر حس نوشتنتون برگشت
امیدوارم اوضاع روبراه باشه

ممنون پری عزیز...

بوسه ی زندگی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:50 ب.ظ http://kisslife.blogsky.com

خدا قوت دکتر

ممنون دوست عزیز

نازی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:00 ب.ظ

سلام یادمه قبلنا وبلاگ شمارو می خوندم و خوشم میومد خوشحالم که دوباره اینجارو دیدم

سلام
ممنون شما لطف دارید

آوا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:05 ب.ظ

خسته نباشید جناب دکتر
سـرفرصت از اون سوپ
خوشمزه ای که قراره
درست ونـــوش جان
کنیدهم بنـــویسید
سوپ در ایــــــــن
سرمای زمستان
بسی انـــــرژی
زاست.اوهوم
یاحق...

ممنون آوای عزیز
امیدوارم ....بله می چسبه
حق یارتون....

ربولی حسن کور جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
فکر کردم ماجرای موندنتون توی ایرانو نوشتین
راستی این ماجرای اعتراضات خیابونی اونجا به همین شوری هست که توی اخبار اینجا میگن؟

سلام
خب اونو کم کم می نویسم
نه راستش الان که تو جشن هستن و اعتراضاتشونم مثه خودشونه...با رقص و پایکوبی ولی بعد جشن ها اتفاقات زیادی می افته که اصلا خوب نیست....

مامان رقیه جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ب.ظ http://pooyaye-maman.niniweblog.com

سلام
خدایا! خوب نوش جونتون
تا شما باشین مجرد نمونین

سلام
بلییییییییییییییییییییییییییییییییی.....

لادن جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ب.ظ

بالاخره اومدید... من تخمدان پلی کیستیک دارم تحت درمان هم نیستم آیا احتمال پارگی تخمدان برای من هم هست؟

بهتره تحت درمان باشید.....بله امکانش هست

parzhin جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:26 ب.ظ

به نظرم نىمرو حسابى چسبىده

نه والا....سوپ دلم می خواست

مژگان امینی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ب.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

گفتم الان یک عکس خوشگل از سوپتون می بینیم.
تخم مرغ خیلی هم خاصیت دارد. نوش جان

نخیر نشد درست بشه خانم امینی عزیز.....بلی مفید هست

elena شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ق.ظ

Az tahe delam be yasna tasliat migam

بله روح پدرشون شاد

شیرین امیری شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:58 ق.ظ http://zanedovomnashodam.persianblog.ir/

بخشینا خیلی.
پارگی تخمدان چه جوری ایجاد میشه چرا..و ایا درش میارین یا ترمیمش میکنین؟

خب بستگی داره و معمولا به خاطر کیست و یا حتی تو دوره تخمک گذاری برای ازاد شدت تخمک ممکنه بوجود بیاد....
نه معمولا قسمتی از تخمدان برداته میشه تا قسمت های سالم بتونن عملکرد خودشو داشته باشن

بولوت شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ق.ظ http://maryamak.blogfa.com/

هویج نمیریزید توی سوپهاتون؟

راستش زیاد خوشم نمی یاد ...گاهی چرا میریزم

گلدونه شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:26 ق.ظ http://tondokhond.persianblog.ir/

سلام دکتر جان
این مدت هر بار تو اخبار گفتن اوکراین و کی یف و شلوغ پلوغی هاش من یاد تو افتادم. یعنی امکان نداره اسم کی یف بیاد من یاد تو نیافتم
پستت هم مث همه بیمارستان نوشتهای دیگه ات دوست داشتنی بود

سلام گلدونه عزیز
ممنون که به یاد من هستید
راستش با اون پستتون من ترافیک می بینم و هوا سرد باشه یادتون می افتم
شما لطف دارید....

بیتا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:30 ق.ظ

سلام بابک جان
خب برگشتین سر کار و زندگی پرهیجان و بالا و پاییناش.نمی دونم چه حکمتیه فاصله ها هرچه بیشتر می شه دل ما تنگ تر.
من عاشق نیمرو هستم یعنی اگه ترس از کلسترول نبود ...

سلام بیتای عزیز
اره برگشتم....شما خیلی لطف دارید ...کلسترول رو خوب اومدید..
منم خیلی یادتون می کنم و امیدوارم بزودی ببینمتون
از طرف من به همسر گرامی خیلی خیلی سلام برسونید....

صنم شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلاااااااام سال نو اونوری! مبارک
من همیییییییشه تو ذهنم آشپزی میکنم یا کیک میپزم و براش برنامه ریزی میکنم!!!
و اگه نشد که بشه که بپزم سخت میشه

سلام
ممنون
من معمولا در واقعیت اشپزی می کنم اینبار اینطوری شد

افسانه مامان ادریان شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

اقای دکتر برگشتید؟ سفر بیخطر.خسته نباشید .سر فرصت از اون سوپی که گفتید درست کنید که تو دلتون نمونه.یسینا جون هم قطعا" همون خانمی هست که گفتید براشون مشکل پیش اومده .خدا پدرشون رو رحمت کنه و بهشون صبر بده

بله ...ممنون
بله روح پدرشون شاد

R.S شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ب.ظ

پس این گپ تقریبا 2ماهه کی پر میشود. ما منتظر بودیم بعداز آنهمه سکوت اولین نوشته تان ادامه ای از بودن دروطن وسپس رسیدن به خانه باشد!

به مرور می نویسم ....

یک عدد مامان شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:15 ب.ظ http://kidcanser.blogfa.com

وای بالاخره اپ جدید
من که چشام سفید شد از بس اومدم و دیدم خبری نیست
خوب تند تند اپ کنین اقای دکتر پلیز!

ممنون ....شما لطف دارید

پونی شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:17 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

ازدواج از هر نوعش پیشنهاد منه

ها ها ها ....

طاها شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:05 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام بابک عزیز
چه شیفت پر کاری داشتی!خسته نباشی
سوپو خوب اومدی،تو سرما خوب میچسبه...
نیمرو هم چاره خوبی برای گرسنگیه.
من هم به یسنا تسلیت میگم و واقعا متاسفم،روحشون شاد
سلامت باشی بابک عزیز

سلام طاهای عزیز
بله دقیق همینه مه می فرمایید...
ممنون طا ها جان امیدوارم شما هم همیشه شاد و سالم باشید

kh شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:38 ب.ظ http://khhoseini.blogfa.com

سلام
میفهممت منم عاشق سوپ ام و گاهی عجبیب هوس میکنم درستش کنم
عزیزم به وبلاگ من سربزن
نسبتا همکار هستیم
تبادل لینک؟اگه موافقی بزن قدش:-D

سلام
ممنون.....

صبا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ب.ظ

ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻱ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺨﺮﻱ
ﺗﻮﺍﺗﺎﻕ ﭘﺮﻭ ﺍﺯ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﭙﺮﺳﻲ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﺎﺩ؟

همیشه هم تنهایی بد نیست....

یک ماما با چکمه های سفید شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ب.ظ http://oldmidwife-whiteboots.blogsky.com/

یک زایمان مردانه...برام جالب بود این اصطلاحتون...

گلدونه یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:44 ق.ظ http://tondokhond.persianblog.ir/

میبینی برا خودم تو وبلاگستان آبرو نذاشتم. کیه اون پست رو خونده باشه تو هوای سرد توی ترافیک گیر کنه که یاد من نیافته؟

ها ها ها ....والا ..اینجا هم سرد و بعضی ساعات پر ترافیک.....من زیاد یادت می افتم گلدونه عزیز....

ارام مامان علی یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 ق.ظ

سلام دکترجان.خوشحالم که باز مینویسید.ممنون که برگشتید

سلام
منم از شما ممنونم که به من لطف دارید

شکلات یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:38 ق.ظ

سلام دکتر عزیز
خب... نیمرو یک خوارکی اینترنشناله،دانشجو و غیر دانشجو هم نمیشناسه، فک کنم از اون زمانی که انسان تونسته مرغ رو اهلی کنه! این غذا هم ساخته شده ولی هیچوقت هم از مد نمی افته... :))

دکتر جان "خرگوشک من" کلمه ی محبت آمیزه ؟ نمیدونم چرا از اول ماجرا یک خانوم قدبلند و درشت بنیه تو ذهنم بود، خب با کلمه ی " خرگوشک" یهو طنز جالبی ته ذهنم ساخته شد...
از سطر به سطر نوشته هاتون مشخصه که شما خیــــــلی مهربون و آروم هستید، به قول یکی از دوستانی که بالا کامنت گذاشته، منم نوشته های شمارو همیشه با صدای آروم ذهنم میخونم، نمیدونم تصورم چقدر درسته...موفق باشید دکتر مهربون

سلام
بلی به قول شما اینترنشنال هست نیمرو.... نه اتفاقا خانوم مینیاتوری بودن و در روسی خرگوشک محبت امیزه....هر چند به انسان های بلند قد و درست بنیه هم میگن ها هاها ....
ممنون شما لطف دارید

نیمفادورا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ب.ظ http://nimfadora.persianblog.ir

رسیدن به خیر
هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه نه؟

ممنون دوست عزیز
خب یجورایی حق باشماست....

یه ماما یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ

سلام من خیلی وقته آشنا شدم باهاتون ولی الان اولین کامنتم رو میذارم.
توی ایران همه متخصصین زنان و زایمان با ماماها مشکل دارن...نمیدونم چرا؟باور کنید ما اصلا کاری به کارشون نداریم ولی طوری با ما رفتار میکنن انگار میخوایم نابودشون کنیم.(حداقل توی بیمارستان ما اینطوریه)
اونجا هم اینطوریه؟

سلام
خب واقعیتش ما اینجا هیچ دشمنی نداریم . وظیفه و جایگاه هر کدوممون مشخصه و خیلی هم ارتباط خوبی داریم....ایران رو واقعیتش نمی دونم ولی خیلی بد شنیدم از روابط پزشک ها حتی با رزیدنت هاشون وای به حال ماماها....

انه یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:21 ب.ظ http://asheghanebato.blogfa.com

سلام اقای دکتربه سوال من جواب ندادین!
روزای کاری شلوغ دلچسبترن تاروزایی که بی کارتوراهروبیمارستان قدم بزنیم البته واسه دانشجوهایی مثل من.وگرنه اساتیدمون که همش سرشون شلوغه

سلام
جواب دادم دوست عزیز

انه یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:27 ب.ظ http://asheghanebato.blogfa.com

سلام مرسی لطف کردین

سلام
خواهش می کنم

سپیده سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ق.ظ http://ghose87.persianblog.ir

سلام
رسیدنتون بخیر...
گاهی درست کردن یه سوپ هم آرزو میشه دکتر.
این چند وقته هر وقت اسم کی یف رو شنیدم یاد شما افتادم

سلام
ممنون شما لطف دارید

همطاف یلنیز سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ق.ظ http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
برقرار بمانید و راضی
و
منم مثل بقیه منتظرم بدونم در ایران چه گذشت بر شما

سلام
اروم ارو می نویسم
ممنون

سمر سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:23 ب.ظ http://samar-samar.blogfa.com

خسته نباشید، تقریبا همکار

ممنون

درنا چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:48 ق.ظ

سلام آقای دکتر
به به سوپ
سوپی خوشمزه است که هویج داشته باشه.
آشپزی
سال نو مبارک
روزهای کاری پرنشاطی داشته باشید.
برای یسنای عزیز.روح پدرشون شاد.

سلام
ممنون دوست خوبم

دختری از ایران شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:08 ق.ظ

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای نمیدونین چقد ناراحت بودم از اینکه وبتون فیلتر شده بووووووووووود. از هرکی پرسیدم آدرس جدیدتونو نداشت تا اینکه امشب خیلی اتفاقیییییییی پیداتون کردم. واااااااااااااااااااااااااااااااااای باورم نمیشه واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای( نشانه ذوق زدگی بی انتها) باز وایییییییییییییییییییییییییییی

ممنون دوست عزیز

خاطره شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 ق.ظ http://tahdelam.blogfa.com

سلام آقای دکتر
اینطور که شما از سوپ تعریف کردید همه ویار گرفتیم.
انشالله درست کنید و نوش جونتون

سلام
ممنون....

dr-kap دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ http://dr-kap.mihanblog.com

mahtab. سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ب.ظ http://neveshtehayemahtab.mihanblog.com

سلام دکتر
تنهایی بهتون سخت نمی گذره؟
اگرچه من توی خانواده کم جمعیتی هستم اما نمیدونم میتونم تنها دووم بیارم!!

سلام
زندگی دیگه.....عادت می کنه ادم بهش

eli پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:39 ق.ظ

salam javabe soale mano nadadin:) dar morede epidural porsideh boudam

سلام
دوست عزیز من متوجه سئوالتون نشدم دقیقا کجا مشکل بوده
اگه احساس درد داشتید ممکنه دوز دارویی کم بوده یا اضافه نکرده بودن
بهتره مشکل تون رو با متخصص بیهوشی درمیون بذارید

nova پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:48 ق.ظ

poste ghashangi bood dr
migam shomam ba soop smitana mikhorin?????????

ممنون
بله بعضی وقتها....

مهناز مامان رایان پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام اقای دکتر
امیدوارم حالتون خوب باشه
من همین امروز با وبلاگ زیباتون اشنا شدم
خیلی قشنگ و دلنشین مینویسید
من هم شمالی هستم، مازندران، شهسوار
اسلامت و شاددددد باشید همیشهههههه

سلام
ممنون دوست عزیز.....

eli جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:06 ق.ظ

mamnun babate pasokh va che jaleb ke man fekr mikardam mibayest az motekhases zanan o zayeman beporsam ama motevajeh shodam ke naaaa bayad az motekhases bihoshi soal konam. :)

خواهش می کنم....من از دکتر بیهوشی مون پرسیدم و گفت مشکلی نیست و باید همین طوری باشه.....ما هم تو اخرین زایمان مون داشتیم مورد ایپیدورال که بلند شد و راه رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد