پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

یه همینطوری....

تو بودی و یه پیاله پر از احساس . زمستان بود و یک عاشقانه پر ازمستی.پرستو ها کوچ می کردند و بهار بهارلبخند....پاییز شد و و به اندازه تمام سنگینی انتظار ،برگ خزان ،برگ خزان ،برگ خزان.....

تو بودی و یه پیاله پر ازحسرت، زمستان بود و سرما سرما تنفر. بهار و شکوفه شکوفه جستجو...تابستان گرما ی داغ غم. پاییز شد و به اندازه تمام سنگینی انتظار ،برگ خزان ،برگ خزان ،برگ خزان......

تو بودی تو هستی و تو خواهی بود چون فصل ها جاودانه جاودانه جاودانه......


پی نوشت :برای 29 ام قرار وبلاگی داریم تو تهران ،تمام دوستانی که نوشتند مایل به شرکت در این قرار هستند هم دعوتند فقط لطف کنید و شماره تلفن برام بذارید که هماهنگی های لازم انجام بشه....

پی نوشت 2:قرار رشت انجام نشد و احتمالا بعد از قرار تهران اواخر همین هفته انجام بشه.....


نظرات 32 + ارسال نظر
سپید شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:03 ق.ظ

سلام آقا بابک

هم هوایی در رطوبتی آشنا
جاودانگیه احساسی ماندگار
و برگ خزان

به امید برقراری قرارها

سلام سپید جان...
ممنون دوست عزیز

همشهری شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ق.ظ

سلام راجع به قرار بلاگی رشت چیزی نگفته بودین که دکتر!!؟؟
امیدوارم حسابی بهتون خوش بگذره این ایام

من تو پست قبلی نوشتم و گفتم هر که مایل هست شماره تلفن بذاره....که احتمالا شما ندیدید.....میگم احتمالا اواخر همین هفته باشه و خوشحال میشم ببینمتون....

قاصدک شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:37 ق.ظ

او بود و پیاله پیاله احساس...
او رفت و به جانم پیاله پیاله حسرت گذاشت، جاودانه جاودانه جاودانه...

گلدونه شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:21 ق.ظ

خیلی دوست دارم تو اون قرار وبلاگی باشم. اما به اقای شوهر چه توضیحی بدم؟ اینجا چرا آیکون گریه زاری نداره؟

ایکاش می تونستید بیایید ددوست قدیمی قدیمی وبلاگی من....نمیشه با خودشون بیایید؟یا با قلاچ؟

باران لاهیجی شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام دیادیا
روز و روزگارتون خوش و ایام به کام
امید که 29 ام روز خاصی برای شما و دوستان باشه

ما رشتیا هم می خوایم می خوایم

سلام
گفتم که احتمالا برای اخر همین هفته باهاتون هماهنگ می کنم

باران پاییزی شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:44 ب.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

خانوم باران لاهیجی هم ساکن رشت هستند؟؟؟؟؟؟؟ درود بر شما بانوی بارانی
آقای دکتر هنوز مکان قرار مشخص نشده در رشت؟؟؟؟؟

بله....
متاسفانه نشد ....

آزاده شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:30 ب.ظ

من دوست دارم بیام منتها بیست و نهم میشه دو شنبه که از صبح تا تقریبا پنج سرکار هستم بعد هم باید برم کرج و بچه رو بگیرم. امیدوارم به همتون خیلی خیلی خوش بگذره و دوستانی که نتونستن بیان رو هم یاد کنید.

خیلی دلم می خواست می دیدمتون....ممنون

لیلیوم شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ http://leelium.blogfa.com

من دلم خیلی میخواد بیام اما تهران نیستم و شهرستانم و حسابی کار دارم

ممنون لیلیوم عزیز

مهشید شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:33 ب.ظ http://chibegam.persianblog.ir/

چی بگم والا

kati شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:19 ب.ظ

سلام خوبین امیداوارم بتونم ببینمتون

سلام
ممنون

گیل بانو شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:04 ب.ظ http://banooye-gilak.blogfa.com

سلام بابک جان. گمت کرده بودم. خوشحالم که پیدات کردم. ممنون بابت تبریک. پردیس هم پزشکی و دندانپزشکی قبول شد که البته مصاحبه داره و نتایج نهایی دیماه معلوم میشه.منو در جریان قرار رشتت بذار. اگه بتونم وقتمو تنظیم کنم خوشحال میشم ببینمت.

سلام
امیدوارم همیشه موفق باشن...چشم حتما...

پونی شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:33 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

گرار ما یادت نره دیر نکنی منتظرم

ها ها ها ...

بیتا یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:10 ق.ظ

امیدوارم بهتون خوش بگذره دکترجان و با آدم خوش مشربی چون شما حتما به دوستان تهرانی خوش خواهد گذشت.

ممنون بیتای عزیز

شاعر شنیدنی ست یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

چقد قشنگ همینطوری می نویسی!! من همینطوری اصلا نوشتنم نمیاد

ممنون شما لطف دارید

فردا یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ http://med84.blogfa.com

سلام . یک سوال بی ربط با این قرار مدار وبلاگی که ما به دلیل اینکه در جایی که یک جاده مانده به آخر دنیاس زندگی می کنیم! قیدش را می زنیم... و سوال اینکه: پرسیسکی یعنی چه؟!!

سلام
یعنی ایرانی...

پرژین یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ

اسم نویسنده عوض شده یا من تازه دیدم.قبلا دیادیا بوریا نبود.بود؟

من همیشه با این اسم می نوشتم

آزاده سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:07 ب.ظ

بابک جان امیدوارم قرارتون به خوبی و خوشی گذشته باشه. لطفا زودتر بیا و برای اونهایی که نتونستن بیان تعریف کن. بالاخره وصف العیش نصف العیش

ممنون ازاده عزیز....اگه شد می نویسم

هایده سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام
خیلی منتظر تماستون بودم برای قرار[

سلام
هایده عزیز واقعا نشد همتون رو ببینم
امیدوارم که از دستم ناراحت نشده باشید
انشالله دفعه بعدی....

عسل سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 ب.ظ

سلام دکتر خوبی چه خبرا کی اومدید ایران من نفهمیدم؟

سلام
ممنون
چی بگم والا

سارا چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:37 ب.ظ

یک کامنت همین طوری برای چهار فصل اول؛

سرد است
و زمستان
صدای سوتی بی مهابا دشت را فریاد می زند
دود، آسمان مه گرفته را می رقصد
و قطار، پرهیاهو به راه می افتد
ایستگاه ها اما، در برف گم شده اند

این قطار
این بهمن
این اسفند

شکوفه ی گیلاس به شاخه نشسته
سال تحویل شده
و حالا بهار است

بهار
و روزهایی سراسر اشتیاق مهتاب
بهار
و شب هایی سرمست از رویای آفتاب
بهار
و نبرد نسیم و طوفان، باد و باران

صبح
هوا گس است
بعد از ظهرها اما، کسل
دیشب تیر ماه بود
هراسان
تلخ
و تنها

این ایستگاه
این مرداد
این شهریور

برگ زرد به شاخه نشسته
شکوفه خشک شده
و حالا پاییز است

پاییز
و غروب های بی جهت
پاییز
و آفتاب های کال
پاییز
و صدای سوت قطار


که هنوز
که شاید تا همیشه
به گوش می رسد...

سارا من الان چی بگم؟
کامنت نبود یه پست بود برای روهایی که نمی نویسی....

نگاه چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:31 ب.ظ

متاسفانه تو مازندران گیر افتادم.....خیلی دلم می خواست آخر هفته ببینمتون .... پروژه ای هست که باید تحویل بدم دعا کنید به خوبی تموم شه...

ممنون از لطف تون...امیدوارم پروژه تون به خوبی انجام بشه

صبا چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 ب.ظ

هرکس جای من بود می برید،
امامن هنوز می دوزم...چشمهایم رابه امید دیدارت!

قشنگ بود...ممنون

بهینه چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ب.ظ http://daftarcheyeyavashaki.persianblog.ir/

آخه چرا منو دعوت نکردین؟؟؟ من دوست داشتم باشم همتون را ببینم. کاش یک عکس می گذاشتین از دور همیتون؟؟؟؟

بهینه عزیز
تعداد دوستان خیلی زیاد شد و با اینکه خیلی دلم می خواست همه تون رو ببینم ولی نشد.....امیدوارم دفعه بعدی حتما ببینمتون

نگاه پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:32 ب.ظ

الان که وبلاگ آقای رگبار رو می خوندم بیشتر حسرت می خورم که کاش می دیدمتون... ای بابا...

راستی امسال اتاقم ویوی نزذیکتری به دریا داره و حس خوبی بهم میده
دیدن موج ها از رو تراس و نوشیدن چای ...و صد البته فکر نکردن به پروژه نا تمام!

چه اتاق خوبی.....هزار تا داستان و پست میشه نوشت باهاش.....

نجمه رستمی جمعه 3 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:50 ب.ظ http://roshana14.persianblog.ir/

سلام. چه بد!
من ۱۱ آبان تا ۱۳ تهرانم!

سلام
نمی دونم واقعا ...ممکنه تهران باشم اگه بشه حتما میبینمتون

المیرا جمعه 3 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:58 ب.ظ

سلام دکتر جان!خیر مقدم!!!
یعنی وقتی بعد از مدتی گرفتاری اومدم و با پست ایران نوشت شما مواجه شدم کلی ذوقیدممممم!
خوش اومدین!

سلام
ممنون المیرای عزیز

kati یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:46 ب.ظ

[:fS018:]Z

بهتون تا حدی حق میدم

افسانه مامان ادریان دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ق.ظ http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

خیلی دلم میخواد ببینمتون اقای دکتر .ولی منم تازه از سفر برگشتم و کلی سرم شلوغه ولی حتما؛ سعیم بر اینه که اون تاریخ رو تهران باشم که از قبل هماههنگ کنم دوست عزیز.خوش باشید

ممنون
منم دلم می خواد خیلی از دوستان وبلاگی مو ببینم ولی اون قرار تموم شد

افسانه مامان ادریان دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ق.ظ http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

اوه چه اشتباهی منظورتون ۲۹ مهر بود درسته .من نبودم وتازه این پستتون رو خوندم و خجسته از اینکه میبینمتون فکر کردم منظورتون توی ابان ماهه.خیلیییییییییییی حیف شد .چون رشت که اصلا؛ مسیرم نیست

ممنون دوست خوبم
شما لطف دارید

دلارام دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ب.ظ

دکترعزیز درودبسیاربرشما.خوش آمدید به سرزمین مادری.دلم واقعابرای خونه مجازی تون تنگ شده بود.باورتون میشه چندین وچندباراومدم وبه هیچ عنوان کامنتهام ثبت نمیشد(امیدوارم این بارپیروزبشم!).بایدباکلی تاخیربگم،خونه مجازی جدیدمبارک باشه وانشاالله پرشه از خاطرات شیرین ودل نوشته های بی نظیرتون.دکترجان،لبخندتون همیشگی ودل تون پرامید.(و امیدوارم بهتون کلی خوش بگذره تو این شهرپرهیاهو وباکوله باری ازخاطرات خوش،کوچ کنید). درپناه خدا باشید.

ممنون دلارام جان....

دلارام دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ

راستی،٣پست اخیر رو الآن خوندم،اشکم سرازیرشد.واقعاقشنگ نوشتید،فوق العاده بود اون توصیف هاتون.پرشدم ازحسهای خوووب وعطر بارون...پاینده باشید آقای دکتر با احساس.

ممنون دلارام عزیز

irman پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ب.ظ

chi shod???kia umadand????

خوب بود دکتر....بعدا براتون تعریف می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد